آرسامآرسام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

آرسام عزیزم

چهارشنبه سوری

امشب ٢٣ اسفند سال ٩٠ شب چهارشنبه سوری بود . آرسام عزیزم چند وقته که منتظر همچین شبیه که ترقه و وسایل آتیش بازی رو روشن کنه. ساعت ٤ رفتیم با خاله مهتاب دنبال بچه ها و با بابا هادی و خاله مهتاب برگشتیم( امروز عکس عید نوروز وسفره هفت سین مهد کودک رو تحویل گرفتیم که می ذارمش روی سات )  و سر راه رفتیم لوازم بهداشتی و شوینده خریدیم و برگشتیم خونه. آشپزخونه رو با باباهادی تمیز کردیم و مامان بزرگ آرسام سیب زمینی لازم داشت ٣ تا سیب زمینی گذاشتم توی کیسه و دادم دست آرسام گفتم ببره پایین . برد و در خونه رو زد ( آرسام جون عادت داره قبل از اینکه بپرسن کیه بگه منم ) و گفت منم آرسامم درو باز کنین . باز کنین دیگه. عمو فرید درو باز کرد و سیب زمینی ...
24 اسفند 1390

عوض کردن ماشین

سلام به همگی دوستای خوبم توی سایت . امیدوارم که همگی خوب باشید و سلامت. روز پنجشنبه ١١ اسفند ماشین تنرد خریدیم . چند روز بود که ماشین نداشتیم آرسام همش می گفت دیگه ماشین نداریم. ماشیونو دادیم رفت . فلوختیمش. بابا چی می خری برا آرسام . تددر می خری براش لالندگی بتونه . با سبت بره ( با زبون بچگی و شیرین خودش حرف می زنه ) . شیلینی می خری برا آرسام. تددر سفید بخر . پنجشنبه با ماشین جدید بردیمش بیرون و کلی ذوق کرده بود هر چی تندر می دید به ما نشون می داد به عمو و بقیه افراد خونواده مب گفت بیایید سوار ماشین ما بشید با سرعت بریم. جمعه شب با عمو فرید عقب ماشین نشست و تا برسیم پیش ارین و عمه کلی حرف زد. می گفت بابا چقد تند می ری. چه با سبت می ری . عمو...
13 اسفند 1390

خاطرات

سلام خیلی وقته که سرم شلوغ شده نتونستم خاطرات و اتفاقاتی که می افته رو بنویسم. روز ٢٦ بهمن عروسی خاله فاطمه بود و سرگرم کارهای عروسی و خریداش بودیم و الان هم که کارهای عید و خونه تکونی و سرکار رفتن و ... . حالا م یخوام به طور خلاصه یه کم از خاطرات رو بنویسم که یادم نره . روز ٢٦ بهمن عروسی بود آرسام گلم خیلی خوش تیپ شده بود خیلی پسر اقایی شده و اصلا منو اذیت نمی کنه خیلی هوای مامانشو داره هم از نظر غذاخوردن خوب شده هم از نظر حرف کردن .و عروسی هم همش کنار باباش بود وقتی هم که می یومد پیش من کنار عمه و مادربزرگش بود خیلی خوب شده خیلی اگه چشم نخوره . بعش هم که از روز شنبه رفت مهد کودک تا دوشنبه و  دوشنبه خالش اومد دنبال ما و با مامان شهناز ...
13 اسفند 1390
1